وب نوشت طارق نادری

ماجرای سهم پارچه ی عمر بن خطاب - رضی الله عنه-

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ
عمر بن خطاب روی منبر رفت و گفت: ای مردم بشنوید و اطاعت کنید!
سلمان به او گفت: امروز از تو نمی شنویم و اطاعت نمی کنیم!
عمر گفت: برای چه؟
گفت: تا این که برایمان روشن کنی که این پارچه ای که از آن شلوار دوخته ای از کجا آورده ای در حالی که تو بلند قامتی و یک سهم از پارچه که دیگر مسلمانان نیز به اندازه آن برده اند برای تو کافی نیست!
عمر پسرش عبدالله را صدا زد و به او گفت: تو را به خدا سوگند میدهم آیا این پارچه که از آن شلوار دوخته ام پارچه توست؟
عبدالله گفت: بله، پارچه من است آن را به پدرم دادم تا از آن شلوار بدوزد، زیرا او بلند قد است و سهم پارچه خودش برای او کافی نبود!
سلمان گفت: حال که چنین است امر کن! می شنویم و اطاعت می کنیم!

___________________
در این واقعه نکاتی وجود دارد که دو مورد از آن ها عبارتند از:
1. عمر با وجود این که امیر المؤمنین بود، متواضعانه برای دفاع از خود دلیل ارائه می کند.
2. سلمان در کمال اعتماد به نفس امیر المؤمنین را بازخواست می کند و از سرزنش دیگران هراس ندارد.
آری اینان همانهایی هستند که در مدرسه نبوی تعلیم یافته اند!
راستی اگر چنین موقعیتی در زمان ما رخ دهد چه خواهد شد؟! آیا سلمان جرأت اعتراض دارد؟ آیا عمر مواضعانه و بدون توسل به زور خود را تبرئه می کند؟ اگر سلمان اعتراض کند و عمر هم متواضعانه خود را تبرئه کند آنگاه سلمان از سرزنش ها و سخنان مردم در امان خواهد ماند؟
  • طارق نادری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی