وب نوشت طارق نادری

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

عمر بن خطاب روی منبر رفت و گفت: ای مردم بشنوید و اطاعت کنید!
سلمان به او گفت: امروز از تو نمی شنویم و اطاعت نمی کنیم!
عمر گفت: برای چه؟
گفت: تا این که برایمان روشن کنی که این پارچه ای که از آن شلوار دوخته ای از کجا آورده ای در حالی که تو بلند قامتی و یک سهم از پارچه که دیگر مسلمانان نیز به اندازه آن برده اند برای تو کافی نیست!
عمر پسرش عبدالله را صدا زد و به او گفت: تو را به خدا سوگند میدهم آیا این پارچه که از آن شلوار دوخته ام پارچه توست؟
عبدالله گفت: بله، پارچه من است آن را به پدرم دادم تا از آن شلوار بدوزد، زیرا او بلند قد است و سهم پارچه خودش برای او کافی نبود!
سلمان گفت: حال که چنین است امر کن! می شنویم و اطاعت می کنیم!

___________________
در این واقعه نکاتی وجود دارد که دو مورد از آن ها عبارتند از:
1. عمر با وجود این که امیر المؤمنین بود، متواضعانه برای دفاع از خود دلیل ارائه می کند.
2. سلمان در کمال اعتماد به نفس امیر المؤمنین را بازخواست می کند و از سرزنش دیگران هراس ندارد.
آری اینان همانهایی هستند که در مدرسه نبوی تعلیم یافته اند!
راستی اگر چنین موقعیتی در زمان ما رخ دهد چه خواهد شد؟! آیا سلمان جرأت اعتراض دارد؟ آیا عمر مواضعانه و بدون توسل به زور خود را تبرئه می کند؟ اگر سلمان اعتراض کند و عمر هم متواضعانه خود را تبرئه کند آنگاه سلمان از سرزنش ها و سخنان مردم در امان خواهد ماند؟
  • طارق نادری
«یکی دیگر از مقتضیات «لا اله الا الله» در آن زمان (عصر پیامبر -صلی الله علیه و سلم-) و در هر زمانی دیگر، برادری در راه خدا و حب و بغض و ولاء و براء بخاطر اوست، این ها همه به نسبت جامعه عربی آن زمان و هر جامعه جاهلی جدید و قدیم اموری است که با عرف محیط مغایرت دارد.
در جاهلیت عربی آن زمان رایطه خونی، رابطه ای ثابت و محکم بود و روابط دیگر یا منقطع و ضعیف بود یا اصلا رابطه ای وجود نداشت و در جاهلیتهای جدید رابطه قومیت و ملیت جایگزین رابطه خونی محدود آن زمان شده است که جاهلیت جدید به آن افتخار میکند، دقیقاً به همان صورتی که جاهلیت عربی به رابطه خونی تعصب میورزید و افتخار میکرد. اختلاف فقط در دامنه و وسعت این روابط است نه در ذات آن.»

برگرفته از: 
کتاب: چگونگی دعوت به اسلام
مؤلف: متفکر معاصر محمد قطب
مترجمین: مهدی مصطفایی و آیت حق دوست
انتشارات: آراس
  • طارق نادری