چه بسا دوستانی ...!
سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ب.ظ
وإخــوَانٍ حسِبتهُمُ دُرُوعــــاً ... فکانوها ولـکنْ للأَعَــــــــــادِی
وخلــــتُهُمُ سِــهاماً صائِباتٍ ... فکانوها ولکنْ فـــــــی فُؤادِی
و قالوا قد صَفَتْ منَّا قُلـــوبٌ ... لقدْ صَدَقوا ولکـــنْ من ودَادِی
و قالوا قدْ سَعینَا کلّ سَعْیٍ ... لقدْ صَدَقوا ولکنْ فی فَسادِی
وخلــــتُهُمُ سِــهاماً صائِباتٍ ... فکانوها ولکنْ فـــــــی فُؤادِی
و قالوا قد صَفَتْ منَّا قُلـــوبٌ ... لقدْ صَدَقوا ولکـــنْ من ودَادِی
و قالوا قدْ سَعینَا کلّ سَعْیٍ ... لقدْ صَدَقوا ولکنْ فی فَسادِی
چه بسا برادرانی که آنان را همچون سپری میدانستم؛ سپر هم بودند، اما برای دشمنانم! ؛ آنان را تیرهای بیخطایی میدانستم؛ تیر هم بودند، اما (تیری) در قلب من! ؛ گفتند دلهایمان پاک شده است، راست گفتند اما (پاک) از دوستی من! ؛ گفتند تمام سعی خود را کردیم؛ راست گفتند اما (سعی) در تباهی من ...!
- ۹۴/۰۶/۰۳